جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 120

1. به مَه من که رساند که من دلشده هر شب

2. زغم هجر رسانم به فلک نالۀ يارب

3. نتوان بوسه زد آن لب کنم امّا هوس آن

4. که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب

5. سَرِ من گرچه نشاید که به فتراک ببندی

6. چه شود گر بگذاری که نهم بر سُم مرکب

7. چو مرا مذهب و ملّت همه شد در سرِ کارت

8. چه زنم لاف ز ملّت چه کنم دعوى مذهب

9. سخن ظلم تو گفتن بَرِ سلطان که تواند

10. که در آن حضرت عالی چو تو کس نیست مقرّب

11. نه اگر داشت معلّم هوس کشتن خلقی

12. به تو این ناز و کرشمه ز چه آموخت به مکتب

13. نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی

14. نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرّب

15. تبِ هجران تو یارب چه جگر سوز تبی شد

16. که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب

17. به شراب ار نفروشم سر و دستار چو جامی

18. نکنم در صف رندان پس ازین دعوی مشرب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
* بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
شعر کامل
حافظ
* ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری
* درویشی اختیار کنی بر توانگری
شعر کامل
سعدی
* باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
* بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
شعر کامل
حافظ