جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1260

1. چون گذشت از دل خدنگت ریختم از دیده خون

2. مرهم افتاد از جراحت دور خون آمد برون

3. از برون آمد درون صد جرعۀ عشرت ولی

4. بی لبت شد اشک حسرت وز درون آمد برون

5. بیش ازین زلف مسلسل را منه بر طرف روی

6. کز خردمندان همه صیتِ جنون آمد برون

7. صد فسونگر را زبان ز افسون جادویی ببست

8. هر فسونت کز دو لعل پُر فسون آمد برون

9. پارسا در صومعه از لعل تو رمزی شنید

10. سوی میخانه نمی داند که چون آمد برون

11. چون به میدان غمت جامی نهاد اول قدم

12. از جلادت نفس لیکن زبون آمد برون


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
* که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
شعر کامل
حافظ
* تن اگر بیمار شد بر سر میاریدم طبیب
* ای عزیزان کار تن سهل است فکر دل کنید
شعر کامل
جامی
* بختم جوان و عقلم پیر ست لیک عشقش
* آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
شعر کامل
جامی