جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1291

1. خوش آنکه در چمن ای نازنین تو باشی و من

2. به پای سرو و سمن همنشین تو باشی و من

3. نشسته بر سرِ سبزه به روی ساغر می

4. فشانده برگ گل و یاسمین تو باشی و من

5. ز عکس اشک من و لعل تو در آب روان

6. به طرف جوی می و انگبین تو باشی و من

7. ز بس که از کف هم خورده جام مالامال

8. نه عقل مانده به جای و نه دین تو باشی و من

9. بود که خوی کنی با من از خدا خواهم

10. که ماند در همه عالم همین تو باشی و من

11. گرفته جای رقیبان همه به زیر زمین

12. به هم نشسته به روی زمین تو باشی و من

13. ز شهر کرده چو جامی جلازطعنِ کسان

14. گهی به روم شده که به چین تو باشی و من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار
* تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
شعر کامل
حافظ
* چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود
* بصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کند
شعر کامل
مولوی
* هرکه از پوست در آغاز نیامد بیرون
* همچو بادام نپیوست به قند آخر کار
شعر کامل
صائب تبریزی