جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1487

1. با هر که غیر ماست چو شیر و شکر خوشی

2. با ما چه موجبست که چون آب و آتشی

3. ما همچو آب در قدمت سر نهاده ایم

4. ای سرو سر فراز سر از ما چه می کشی

5. می گفت شانه با سر زلفت که از چه رو

6. پیوسته در کشاکش دوران مشوّشی

7. حال ترا ز مایۀ جمعیت این بس است

8. کاسوده در حمایت آن روی مهوشی

9. گفتا بلی ولی چه کنم کز فریب دهر

10. بس عیش خوش که گشت مبدل به ناخوشی

11. چون صاحب عمامه و فَش فاش شد به زرق

12. خوش وقت بی عمامگیِ ما و بی فَشی

13. آگه ز تلخ کامیِ جامی اگر شوی

14. کز جام هجر همچو خودی جرعه ای چشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر
* بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن
شعر کامل
حافظ
* می کند کار خرد، نفس چو گردید مطیع
* دزد چون شحنه شود امن کند عالم را
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشقان را سردی معشوق بر دل بار نیست
* شمع کافوری کند سرگرم تر پروانه را
شعر کامل
صائب تبریزی