جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 174

1. شاهد بستان که چشمش نرگس و رویش گل است

2. سایه بر برگ گل او کرده شاخ سنبل است

3. مجمری فیروزه دان هر غنچه را کز گل در آن

4. آتشی افروخته از بهر داغ بلبل است

5. کوه و صحرا بس که می خوردند از جام سحاب

6. لاله ها بر رویشان افتاده ز آن می گل گل است

7. بس که از سبزه زمین ها سبز شد هر پشته را

8. چوک کرده بختی ای دان کز سقر لاطش جل است

9. طرّۀ شمشاد کش بسته گره دست صبا

10. آمده بر سر ز خوبان چمن چون کاکل است

11. تا کند بلبل به بزم گل مکرّر قول خویش

12. از صراحی آن نه قلقل بلکه تکرار قل است

13. از سماع شعر جامی بس که در وجدند و حال

14. در چمن افتاده از غوغای مرغان غلغل است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نشان مردمی در مردم عالم نمی یابم
* اگر دارد وجودی مردمی، مردم گیا دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
* کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
* کایام گل و یاسمن و عید صیام است
شعر کامل
حافظ