جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 246

1. پرتو شمع رُخت عکس بر افلاک انداخت

2. قرص خورشید شد و سایه برین خاک انداخت

3. برقی از شعشعۀ طلعت رخشان تو جَست

4. شعله در خرمن مشتی خس و خاشاک انداخت

5. خوش بر آن رخش که عشقت فلک سرکش را

6. طوق در گردن از آن حلقۀ فتراک انداخت

7. ذوق مستان صبوحی زده ای بزم تو دید

8. صبح در اطلس فیروزۀ خود چاک انداخت

9. می خرامیدی و ارواحِ قدُس می گفتند

10. ای خوش آن پاک که سر در ره این پاک انداخت

11. طوطی ناطقه را سرّ خط و عارض تو

12. زنگ تشویر در آیینۀ ادراک انداخت

13. جامی اهلیّت اندیشۀ عشق تو نداشت

14. همّتش رَخت درین موج خطرناک انداخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کس زبان چشم خوبان را نمی داند چو ما
* روزگاری این غزالان را شبانی کرده ایم
شعر کامل
صائب تبریزی
* جز از گوی و میدان نبودیش کار
* گهی زخم چوگان و گاهی شکار
شعر کامل
فردوسی
* روزگاریست که سودای بتان دین من است
* غم این کار نشاط دل غمگین من است
شعر کامل
حافظ