جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 314

1. مقام عارف عالیمقام بی وطنی است

2. طراز کسوت فقر و فنا برهنه تنی است

3. به گوش دهر ازین راست تر سخن نرسید

4. که گوهر صدف بحر صدق کم سخنی است

5. چون نیست بندۀ آن شاه مکّی و مدنی

6. از آن چه سود که مکیست خواجه یا مدنی است

7. گرفت گوشه چو خُم شیخ پر شراب غرور

8. به محتسب که رساند که وقت خُم شکنی است

9. به قبله روی و بتان در دورن ز حرص و هوا

10. نه این خدای پرستست بلکه برهمنی است

11. هوای عشق کنی همّت از دو کون ببر

12. که این عروج نیاید ز همتی که دنی است

13. خجالتیست عظیم از رخ تو جامی را

14. که زخم تیغ فراق تو خورد و زیستنی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
* نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
شعر کامل
سنایی
* ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی
* بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* باز در این جوی روان گشت آب
* بر لب جو سبزه دمیدن گرفت
شعر کامل
مولوی