جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 442

1. خنده ای زد دهنت رشتۀ دندان بنمود

2. وز رگ جان گره غصّه به دندان بگشود

3. هست گویی به لطافت ذقنت وز خوبان

4. کس درین عرصه چو تو گوی لطافت نربود

5. جیب جانم که شد از دست غمت چاک بدوز

6. تاری اندر شکن زلف تو انکار نبود

7. همه کس کِشتۀ خود می درود بخت نگر

8. که دلم مِهر و وفا کِشت غم و درد درود

9. هستم از مردمک دیدۀ خود غرقه به خون

10. که چرا دوش در آغوش خیال تو غنود

11. رود نیلی است روان سوی تو ای مصر جمال

12. چشم گریان که شد از سنگ جفای تو کبود

13. بس که جامی پیِ پابوس تو هر سوی دوید

14. پای او سود و لبی بر کف پای تو نسود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
* که مدتی ببریدند و بازپیوستند
شعر کامل
سعدی
* عدو با جان حافظ آن نکردی
* که تیر چشم آن ابروکمان کرد
شعر کامل
حافظ
* مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
* قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
شعر کامل
حافظ