جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 46

1. من نه تنها خواهم این خوبان شهر آشوب را

2. کیست در شهر آنکه خواهان نیست روی خوب را

3. دیر می جنبد بشیر ای باد بر کنعان گذر

4. مژدۀ پیراهن یوسف به بر یعقوب را

5. دل نهادم بر جفا تا دیدم آن قدّ بلند

6. بر درخت آن بِه که بیند مرد عاقل چوب را

7. گو مکن درد دل کاتب اندر نامه دَرْج

8. طاقت این بار نبود حاملِ مکتوب را

9. چون صف دل ها شکستی زین مکن رخش جفا

10. شرط نبود رفتن از پی لشکر مغلوب را

11. خواب ناید چشم تر را بی تو شب ها اغلبی

12. گرچه باشد خواب غالب مردم مرطوب را

13. دی به خاک پاش با صد ذوق می سودم مژه

14. گفت جامی گَرد شد آهسته زن جاروب را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز خاکیم و باید شدن زیر خاک
* همه جای ترسست و تیمار و باک
شعر کامل
فردوسی
* نخل ترت در پیرهن چون نیکشر شد پرشکن
* محکم مبند ای سیمتن بند قبا را بیش از این
شعر کامل
محتشم کاشانی
* پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
* من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
شعر کامل
حافظ