جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 560

1. دل خون و جگر پر خون، بارِ دگرم شب شد

2. خون خواری امشب را اسباب مرتّب شد

3. هر جام که ساقی داد از بُخل مرا نیمه

4. چون یاد لبت کردم از گریه لبالب شد

5. بگرفت تب هجرم درد سرِ من اکنون

6. از بودن سر بر تن خاصیّت آن تب شد

7. دی مست برون راندی بس سر که اسیران را

8. چون گوی به میدانت زیر سُم مرکب شد

9. هر لحظه سواد غم آرم به بیاض دل

10. تا دودۀ آه من باگریه مُرکّب شد

11. افتاد دل صد کس سی پاره به راه تو

12. هرگه که به بر مصحف ميلت سوی مکتب شد

13. آبست ترا غبغب پیدا شود آب از چَه

14. چونست که از آبت پیدا چَهِ غبغب شد

15. یارب چه کمان است آن ابرو که ازو هر شب

16. بس رخنه که در گردون از ناوک یارب شد

17. جانی تو و از قالب چاره نبود جان را

18. باز آی که جامی را جان بهر تو قالب شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
* که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
شعر کامل
حافظ
* تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
* که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد
شعر کامل
حافظ
* چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟
* اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش
شعر کامل
صائب تبریزی