جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 603

1. هر شیشۀ می با تو چو در محفلم افتد

2. بینم لبت آن شیشه ز طاقِ دلم افتد

3. خواهم سرِ خود را به سرِ راه تو منزل

4. باشد که ترا راه به سرْ منزلم افتد

5. چون تیغ به قتلم کشی آن دم دیَتِ من

6. این بس که نگاهی به رخ قاتلم افتد

7. ای وقت صبا خوش که به یک دم بگشاید

8. گر در شکنِ زلف تو صد مشکلم افتد

9. حادی مفروز آتش من کو که مبادا

10. از سینه زند شعله و در محفلم افتد

11. گردد علم رحمت جاوید پس از مرگ

12. گر سایۀ سرو تو بر آب و گِلم افتد

13. من جامی ام آن بحر معانی که گه موج

14. صد گوهر سیراب به هر ساحلم افتد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتی، ار من بروم هیچ مرا یاد کنی
* این حکایت به کسی گوی که جان خواهد داشت
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* خون ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟
* خونبهای شبنم از خورشید می گیریم ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* وز عقل بهترت سپری باید ای حکیم
* تا از خدنگ غمزه خوبان حذر کنی
شعر کامل
سعدی