جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 613

1. کسی کو شب به بالین من بیمار می گردد

2. دلش از ناله های زار من افگار می گردد

3. غم من خور خدا را بیشتر زاندم که گویندت

4. فلان دیوانه گشته گردِ هر بازار می گردد

5. رُخت بنما برِ من جان سپردن در دمِ آخر

6. ز محرومیِ دیدار این چنین دشوار می گردد

7. خوش آن روزی که گفتی با رفیقان چون مرا دیدی

8. که این مسکین به کوی ما چرا بسیار می گردد

9. اجل بس نیست گویی بهرِ خونریز دل افگاران

10. که با آن داغ هجرانِ تو اکنون یار می گردد

11. مه مقصود روی از مطلع امید ننماید

12. به رغم من چنین کاین چرخ کژ رفتار می گردد

13. به کویت خاک شد عاشق ولی با صد غم و حسرت

14. هنوزش جان به گرد آن در و دیوار می گردد

15. تو خوش بر مسند راحت به خواب نازی و جامی

16. به گردِ کوی تو تا صبحدم بیدار می گردد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کدام باد بهاری وزید در آفاق
* که باز در عقبش نکبتی خزانی نیست؟
شعر کامل
سعدی
* بر سر هر شاخ گل مرغی خوش الحان و مرا
* مهر خاموشیست چون برگ شقایق بر زبان
شعر کامل
وحشی بافقی
* پیش چشمی که به یکتایی آن سرو رسید
* طوق هر فاخته ای های هوالله بود
شعر کامل
صائب تبریزی