جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 726

1. به هر خانه کان نازنین می نماید

2. به چشمم بهشت برین می نماید

3. به هرجا که او بر زمین می نهد پا

4. سرِ عالمی بر زمین می نماید

5. چه سودست از آنم که سیمین بر آمد

6. چو دل بر برش آهنین می نماید

7. چو ابرو نماید مبینید سویش

8. که غارت گر عقل و دین می نماید

9. مزن طعن ليلی اگر بست برقع

10. که لایق به مجنون چنین می نماید

11. ز سر می رود هوش مجنون چو لیلی

12. زخیمه سرِ آستین می نماید

13. خطا از که دیدست زاهد ندانم

14. که در ابرو افگنده چین می نماید

15. چو از عشق در دل گشادی ندارد

16. همان حالتش در جبین می نماید

17. هزار آفرین بر تو جامی که طبعت

18. درین شعر سحر آفرین می نماید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
* تا ندانند حریفان که تو منظور منی
شعر کامل
سعدی
* دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
* که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
شعر کامل
حافظ
* ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
* مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
شعر کامل
خواجوی کرمانی