جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 817

1. گر روی به مردم ننمایی چه کند کس

2. ور چشم ترحّم نگشایی چه کند کس

3. آیی برم آن دم که شوی از همه فارغ

4. آن لحظه اگر نیز نیایی چه کند کس

5. هر روز جدا از تو کشم محنت و دردی

6. گر دیر کشد دردِ جدایی چه کند کس

7. گفتی که حذر کن ز بلا چون تو بلاجوی

8. سر تا قدم آشوب و بلایی چه کند کس

9. چون جعد تو بر دامن گل غليه ساید

10. از سنبلِ تر غاليه سایی چه کند کس

11. هوش ار بربایی و خرد صبر توان کرد

12. گر صبر هم از دل بربایی چه کند کس

13. جامی اگر آن شوخ نهد مایدۀ وصل

14. زان خوان کَرَم غیر گدایی چه کند کس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طریق خدمت و آیین بندگی کردن
* خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
شعر کامل
حافظ
* من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
* بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
شعر کامل
سعدی
* با جام و قدح عزم چمن کرد چو نرگس
* هر کس که درین روز سیم و زری داشت
شعر کامل
هلالی جغتایی