جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 863

1. خاکیست زر که رنگ دهد پرتو خورش

2. از زر کسی که تاج کند خاک بر سرش

3. گنجی است کنج فقر که در چشمِ اهلِ حرص

4. هست اژدهای حلقه زده حلقۀ درش

5. هر کس ز دسترنج کسان می خورد گداست

6. گر خود به فرض نام نهد شاه کشورش

7. خوش وقت آن حریف که در بزمگاه فقر

8. باشد به کف ز آبلۀ كسب ساغرش

9. رهرو کسی بود که درین ره به زیر پای

10. خوش تر بود ز سبزۀ تر نوک نشترش

11. نی نازپروری که ز بس نازکی و لطف

12. نشترْ صفت خلد به قدم سبزۀ ترش

13. عمری کشید ذُلّ گدایی به کوی فقر

14. جامی که ساخت عزّ قناعت توانگرش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش
* به کردگار رها کرده به مصالح خویش
شعر کامل
حافظ
* اول کسی که ریخته است آب روی من
* اشک است کش به خون جگر پروریده‌ام
شعر کامل
سلمان ساوجی
* من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم
* کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
شعر کامل
سعدی