جامی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 2 : فی توحید باری عزّ اسمه

1. درین صحیفه چو آغاز کردم املی را

2. گرفتم از همه اولى ثنای مولی را

3. زهرچه هست طریق ثنای او اولیست

4. به پای صدق سپردم طريق اولی را

5. مقدّری که به صنع بديع خود پوشید

6. لباس حسن عبارت عروس معنی را

7. چو خوان نهاد به خلوت سرای جود نشاند

8. به صدر مجلس فطرت عقول اولی را

9. نشان ز جلوۀ خود داد در مجالی کون

10. چو درکشید به قید صور هیولی را

11. اگر شرارۀ قهرش رسد به سدره کند

12. درخت میوۀ زقوم شاخ طوبی را

13. وگر شمامۀ لطفش نفس زند سازد

14. ریاض خلد شقاوت سرای عقبی را

15. پی هدایت فرعونیان ظلمت رو

16. به نور خویش قوی داشت دست موسی را

17. نمود فضل تجرّد به خاکیان روشن

18. به آفتاب چو همسایه ساخت عیسی را

19. به سرّ حکمت او کس نمی رسد ورنی

20. زمرّد از چه کند کور چشم افعی را

21. وگرنه نور وی از روی نیکوان پیداست

22. چراغ دیدۀ مجنون که ساخت لیلی را

23. برای دایرۀ گل به باغ بی پرگار

24. دهد به نامیه هر سال طبع مانی را

25. ز نار لاله و نورِ شکوفه تازه کند

26. به جلوه گاه چمن شيوۀ تجلّی را

27. به پیش مسند گل گوشۀ ریاحین است

28. به بلبلان دهد انشاءِ شعر و انشی را

29. خرد ز کنه کمالش به ذرّه ای نرسید

30. بلی چه بهره ز خورشید چشم اعمى را

31. اگر ز دفتر توحید بایدت حرفی

32. درآ به مکتب طفلان بخوان الف بی را

33. بت است هر چه بود بعد وحدتش یعنی

34. پس از الف که رقم کرده اند بی تی را

35. به سنگ لا بشکن جام عزّت همه را

36. بدین شکست مكن خاص لات و عزّی را

37. بزرگوار خدایا به آن ستوده که کرد

38. به جنب هستیِ توطی بساط دعوی را

39. ز بس که بر دل او ریخت حبّ ذاتی تو

40. ز هم نکرد جدا طبع خوف و بشری را

41. که روی خاطر جامی چنان سوی خود دار

42. که پشت پای زند خط دین و دنیی را

43. مبر ز سلک رفیقان اسفلش بیرون

44. نکرده قبلۀ همّت رفیق اعلی را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
* اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* شکاریم یکسر همه پیش مرگ
* سری زیر تاج و سری زیر ترگ
شعر کامل
فردوسی
* رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
* که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
شعر کامل
حافظ