کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 137

1. در سر از دود دلم شمع صفت سودانی است

2. آری این گربه و سوز من و شمع از جائی است

3. همچو شمع همه تن آنش سودای مهی است

4. همچو صبحم همه جان مهر جهان آرانی است

5. گر بماوا نرسد این دل من مجموعم

6. که سر زلف پریشان تو خوش ماوانی است

7. ابرویت گوشه نشین گشت ولی فایده چیست

8. که به هر جانبی از فقه او غوغائی است

9. چشم ما را بگذاری بلب دجله روی

10. دجله رودی است ولی دیده ما دربانی است

11. راز هم بالب خود گوی که خوش همنفسی ست

12. عشق با قامت خود باز که خوش بالاتی است

13. در غم روی تو چون موی تو آشفته کمال

14. عمر بر باد دهی دل سیهی کج رانی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زشمع انجمن آموز آیین وفاداری
* که تا دارد نفس بر تربت پروانه می سوزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
* کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* ببین ای پند گو آه من و بر مجمع دیگر
* چراغ خویش روشن کن که اینجا باد می‌آید
شعر کامل
محتشم کاشانی