کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 185

1. شوخ چشمی خان و مان ما به یغما برد و رفت

2. دید عقل و دل بر ما هر دو یکجا برد و رفت

3. بر سر ما خاکیان از غیب آمد ناگهی

4. همچو جان تنها و هوش از جمله تنها برد و رفت

5. خواستم زلفش گرفتن از سر دیوانگی

6. او زما دیوانه تر زنجیر در پا برد و رفت

7. در درون آمد خیال روی او شد عقل و هوش

8. بود دزدی با چراغ انواع کالا برد و رفت

9. مردم نظارگی را اشکم از هر مو ربود

10. هرچه میدیدم به ساحل موج دریا برد و رفت

11. عاشقی روزی به صف واعظ ما پا نهاد

12. یک به یک انگشت های پاش سرما برد و رفت

13. تا نشاند بر قد و بالاش نقد خود کمال

14. جان علوی را ز پستی سوی بالا برد و رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
* عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
شعر کامل
حافظ
* آن زلف مکن شانه که زنجیر دل ماست
* بر هم مزن آن سلسله را شانه نگه دار
شعر کامل
وحشی بافقی
* حافظ ار آب حیات ازلی می‌خواهی
* منبعش خاک در خلوت درویشان است
شعر کامل
حافظ