کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 206

1. غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت

2. مؤمنانرا کافری از خان و مان آواره ساخت

3. از لب شیرین تراش بوس کردی کوه کن

4. گر توانستی دل بی رحم او را چاره ساخت

5. هر چه خورد آن نوش لب خون دل فرهاد بود

6. حوض شیرش چون زچشم خون فشان فراره ساخت

7. واعظ گریان چه می سازند مردم منبرت

8. طفلی و در گریه می باید ترا گهواره ساخت

9. صوفیان را زد به محراب آتش و پشمینه سوخت

10. آنکه آن طاق دو ابروبست و آن رخساره ساخت

11. از تماشای تو بی معنی است منع عاشقان

12. چون مصور صورت خوب از پی نظاره ساخت

13. شد حمایل بکشی در گردنش دست کمال

14. آن حمایل را ز غیرت خواستم سی پاره ساخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قد نهال خم از بار منت ثمرست
* ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش
شعر کامل
صائب تبریزی
* با مدعی بگوی که ما خود شکسته‌ایم
* محتاج نیست پنجه که با ما درافکنی
شعر کامل
سعدی
* عقل اگر صائب نسازد با دل من گو مساز
* عشق با آن بی نیازی می کشد ناز مرا
شعر کامل
صائب تبریزی