کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 238

1. اب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت

2. به خنده نمکین شور در جهان انداخت

3. گرفت روی زمین را به غمزهای آنگاه

4. کمند زلف سوی ماه آسمان انداخت

5. چو دل برفت در آن زلف، غمزه زد تیرش

6. ز ساحریست به شب تیر پر نشان انداخت

7. به پسته دهنت جز سخن نمی گنجد

8. شکر به مغلطه خود را در آن میان انداخت

9. و چرا ز خوان جمالت نصیب من نرسید

10. خط تو کاین همه سبزی بروی خوان انداخت

11. بوقت بوس برد خجلت از گرانی خوبش

12. سری که سابه بر آن خاک آستان انداخت

13. کمال بر قدمت سر چگونه اندازد

14. ز دور هم نظری چون نمی توان انداخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی حدیث مستی و فریاد عاشقی
* دیگر مکن که عیب بود خانقاه را
شعر کامل
سعدی
* شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
* نرگس او که طبیب دل بیمار من است
شعر کامل
حافظ
* در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
* گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
شعر کامل
حافظ