کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 249

1. مرا از چشم تو نازی نیاز است

2. به نازی کش مرا چندین چه نازاست

3. دلم بنواز یعنی سوز و بگداز

4. که دل مسکین غمت مسکین نواز است

5. رخت دارند و خط بیچارگان دوست

6. که این بیچاره سوز آن چاره ساز است

7. مده گو لب چو زلف آمد به دستم

8. که گر روزش نبوسم شب دراز است

9. لبش نرم گدازد از دم من

10. که آه سینه سوزم جان گداز است

11. به رویش واعظا شد سجده واجب

12. سخن کوتاه کن وقت نماز است

13. کمال از زلف او بونی نیابی

14. گرت از صد سر و جان احتراز است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مریز اشکِ من ای چشم خون گرفته که خواهم
* کنم نثار رهش آن دُر ِنسفتۀ خود را
شعر کامل
جامی
* نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد
* که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
* عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد
شعر کامل
سعدی