کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 381

1. چشمش را عقل و مبه و جان زد

2. این دزد هزار کاروان زد

3. هر نیر بلا که سوی دلها

4. از غمزه کشید بر نشان زد

5. خاک در او چو دیده دریافت

6. اشک آمد و سر بر آستان زد

7. مه کرد شبی طواف آن گوی

8. صد چرخ دگر به ذوق آن زد

9. در پوزه دستبوس کردم

10. دستم بگرفت و بر دهان زد

11. شد خسته ز لطف آن بناگوش

12. هرگه در گوش او برآنه زد

13. در شد سخن کمال و زد لاف

14. لاف از سخن چو در توان زد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
* درد احبا نمی‌برم به اطبا
شعر کامل
سعدی
* دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
* لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
شعر کامل
سعدی
* تابوت من ز تاک و کفن هم ز برگ تاک
* در میکده بباده مرا شست و شو کنید
شعر کامل
فیض کاشانی