کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 472

1. غم عشقت دل ما را همیشه شاد میدارد

2. چنین ملک خرابی را به ظلم آباد میدارد

3. مده تعلیم خون ریزی به تاز آن چشم جادو را

4. که خود را اندرین صنعت نوی استاد میدارد

5. مرا از گریه بیحد مترسانید ای باران

6. که گرگی اینچنین باران فراوان باد میدارد

7. ز خیل بندگان خود شمردی سرو بستانرا

8. که خود را چون غلامان فضول آزاد میدارد

9. بدور قامتت برکنده باد آن چشم گونه بین

10. که چون نرگس نظر بر سرو و بر شمشاد میدارد

11. به باد از خاک پای خود فرستم گفت پیک دل

12. دو چشم از راه مشتاقی به راه باد میدارد

13. کمال این درد را زان لب دوائی ممکنست اما

14. کجا شیرین بیغم را غم فرهاد می دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری
* شدی پیر و همان دست از سیه کاری نمی داری
شعر کامل
صائب تبریزی
* آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
* عاقبت خاک شد و خلق به او می‌گذرند
شعر کامل
سعدی
* گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست
* که به شمشیر میسر نشود سلطان را
شعر کامل
سعدی