کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 490

1. گر دم زنم بی روی او شرم آیدم از روی خود

2. عاشق بجوید زندگی بی صحبت دلجوی خود

3. من جانه می کندم زغم آن لب زمن می خواست جان

4. فرهاد میزد نیشه ها بر سنگ و شیرین سوی خود

5. با ماه گفتم این همه حسن از کجا آورده ای

6. گفتا ز خاک کوی او مالیده ام بر روی خود

7. گفتنی سر یک موی من هر دو جهان دارد بها

8. دیدی که هم نشناختی مقدار تار موی خود

9. ناصح بگفت از اولم کز عشق خویان توبه کن

10. روی تو دید و توبه کرد آخرز گفت و گوی خود

11. روزی که چشمت اوفتد بر کشتگان خویشتن

12. گو عذر زحمتهای ما با غمزه جادوی خود

13. در دور چشمت شد سیه از دود دل محرابها

14. گر باورت ناید زما بنگر خم ابروی خود

15. گوید کمال سخت جان هست از سگان کوی من

16. بشکست باز آن سنگدل قدر سگان کوی خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
* که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
شعر کامل
سعدی
* برو ای نرگس رعنا، تو به این چشم مناز
* ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
* ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد
شعر کامل
حافظ