کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 622

1. آنکه ز بی گنه کشی نیست دمی ندامتش

2. بی گنهی که او شد من بکشم غرامتش

3. لحظه به لحظه درستم غمزة او قیامتی

4. می کند وز کاقری نیست غم قیامتش

5. گو سر زلف او بکش پرده بر آفتاب و مه

6. تا نفتد به خاک ره سایه سرو قامتش

7. جان که همیشه داشتی دوست تردد و سفر

8. دوستی در تو شد داعیة اقامتش

9. قبله تونی به پارسا چند کنیم اقتدا

10. زآنکه به قبله خطا نیست روا امامتش

11. ای به نصیحت آمده پیش ز هوش رفته

12. رفته ز پیشه عقل او تا نکنی ملامتش

13. دید کمال در رخت نور خدا معاینه

14. شیخ که عاشقی کند باشد ازین کرامتش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
* باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
شعر کامل
حافظ
* چون چاک نگردد دل شمشاد که آن زلف
* غیر از دل صد چاک به خود شانه نگیرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای بسا برگ شقایق که دمادم در باغ
* از سرشک من و خوناب جگر می‌روید
شعر کامل
خواجوی کرمانی