کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 773

1. گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم بچشم

2. وآنگهی دزدیده درما مینگر گفتم بچشم

3. گفت اگر بابی نشان پای ما بر خاک راه

4. برفشان آنجا بدامنها گهر گفتم بچشم

5. گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک

6. هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم بچشم

7. گفت اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد

8. تشنگانرا مژده از ما بر گفتم بچشم

9. گفت اگر گردد لبت خشک از دم سوزان آه

10. باز میسازش چو شمع از گربه نر گفتم بچشم

11. گفت اگر گردی شبی از روی چون ما هم جدا

12. تا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم بچشم

13. گفت اگر داری خیال در وصل ماکمال

14. فر این دریا به پیما سربسر گفتم بچشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اشک بدخواهت از حسد چو بقم
* روی بدگویت از عنا چو زریر
شعر کامل
انوری
* خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
* دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
شعر کامل
سعدی
* به بیداری نمی آید زشوخی بر زمین پایش
* مگر مشاطه در خواب آن پریرورا حنا بندد
شعر کامل
صائب تبریزی