کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 851

1. دل من عاشق باریست که گفتن نتوان

2. روز و شب در پی کاریست که گفتن نتوان

3. این همه چهره که کردیم به خونابه نگار

4. از غم روی نگاریست که گفتن نتوان

5. دیده زاندم که زخون خاک درت شست به اشک

6. بر دل از دیده غباریست که گفتن نتوان

7. دامنه چون تو گلی کی به کف آرم که رقیب

8. در تو آویخته خاریست که گفتن نتوان

9. چشم خونریز ترا دوش به خونم که بریخت

10. در سر امروز خماریست که گفتن نتوان

11. با نوای سنگدل از من که رساند که مرا

12. بر دل از هجر تو باریست که گفتن نتوان

13. سهل مشمر که به زلف تو در افتاد کمال

14. که درین دام شکاریست که گفتن نتوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شیرینی لب تو چه گویم که وصف آن
* گر بر زبان خامه رود نی شکر شود
شعر کامل
کمال خجندی
* نرگس ز نشاط ماه فروردین
* بر دست نهاد ساغر زرین
شعر کامل
امیر معزی
* بد و نیک بر ما همی بگذرد
* نباشد دژم هرکه دارد خرد
شعر کامل
فردوسی