کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 89

1. اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت

2. سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت

3. آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند

4. که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت

5. گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو

6. ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت

7. بت تو نیست او را دهن اما سختی ساخته اند

8. گر توان ساخت چو قد تو روان نتوان ساخت

9. حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ

10. که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت

11. در سخن لطف الهی به تو باراست کمال

12. گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت

13. ان ساختن و ساختن از سنگ دلش

14. سخت تر از دل بی رحم بتان نتوان ساخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
* آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
شعر کامل
حافظ
* بخت جوان دارد آن که با تو قرینست
* پیر نگردد که در بهشت برینست
شعر کامل
سعدی
* جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
* یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
شعر کامل
صائب تبریزی