کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 981

1. باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی

2. در شب تاریک چون رفتی برآن راه چو موی

3. گفتمش بر لوح رخسار تو بی معنیست خط

4. گفت خط خالی ز معنی نیست بی معنی مگوی

5. گرچه رقت آن عارض چون آب باز از جوی چشم

6. چشم آن دارم که آب رفته باز آید بجوی

7. گو مثر شبنم عذار لاله و رخسار گل

8. تا به نو کمتر فروشد حسن هر ناشنه روی

9. ا گر بجوئی در زکات حسن مسکینتر کسی

10. چون دل من از همه مسکینتر است او را بجوی

11. من به بازی زلف او بشکستم و زلفش دلم

12. بشکند آری به بازی اینچنین چوگان و گوی

13. خون ما آن غمزه می ریزد به زلف و رخ کمال

14. عاشقان را ناز و شیوه می کشد نه رنگ رویه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
* حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
شعر کامل
حافظ
* خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
* همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش
شعر کامل
سعدی
* این گردباد نیست که بالا گرفته است
* از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
شعر کامل
صائب تبریزی