کمال‌الدین اسماعیل_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 30

1. در فراقت دل ازین سوخته تر نتوان داشت

2. خویشتن را به ازین زیر و زبر نتوان داشت

3. سرخ روییّ خود از لعل تو می دارم چشم

4. وین چنین چشم کز از خون جگر نتوان داشت

5. عاشقان را بکرشمه تو چنان ریزی خون

6. که خود از لذّتش از زخم خبر نتوان داشت

7. از کنار تو چو طرفی نتاوان بر بستن

8. در میان بسته مرا همچو کمر نتوان داشت

9. در ره فتنه ازین سر که جمالت دارد

10. با قویدستی او پای مگر نتوان داشت

11. غم دستار و کله بود ازین پیش و کنون

12. بیم آنست که خود گوش بسر نتوان داشت

13. گوهر اشک من آن لعل دلاویز آمد

14. که ازو چشم از لعل تو بر نتوان داشت

15. مردم چشم مرا خون ز قدمها بچکید

16. بیش ازین او را بر راه گذر نتوان داشت

17. چشمت از مردمی ار کرد نظر در کارم

18. خود از آن چشم جزین چشم دگر نتوان داشت

19. چند گویی که بخود دار نظر تا برهی

20. تا تو باشی بخود ای دوست نظر نتوان داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
* تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی
شعر کامل
سعدی
* پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
* من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم
شعر کامل
حافظ
* پیوسته درین باغ، دلم چون گل رعنا
* رویی به بهار و رخ دیگر به خزان داشت
شعر کامل
صائب تبریزی