کمال‌الدین اسماعیل_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 43

1. کسی که دل به سر زلف یار در بندد

2. بروی عقل در اختیار در بندد

3. چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش

4. به آب دیده همه رهگذار در بندد

5. برو چگونه نهم نام دلگشای که او

6. اگر دلی بگشاید هزار در بندد

7. بتان چین همه از سر کله بیندازند

8. زرشک چین قبا کان نگار در بندد

9. هر ان کجا که کسی را دلی شکسته بود

10. بدان دو تا رسن مشکبار در بندد

11. گمان برد که چو قدّ نگار من باشد

12. بدانک سرو همه تن نگار در بندد

13. بجان فروشدمان عشوه و چو جان بستد

14. دهان ز گفت و شنید استوار در بندد

15. زیان جانی آسان بود ولی ترسم

16. ز بد معاملتیهاش کار در بندد

17. مکن نگارا، یکبارگی چنین در وصل

18. تو در مبند که خود روزگار در بندد

19. ز عشق قدّ چو سرو تو چشم من سیلی

20. ز خون دیده بهر جویبار در بندد

21. ز عکس لعل تو خورشید طرفها سازد

22. بران گهر که همه کوهسار در بندد

23. اگر صبا بگل چهرۀ تو برگذرد

24. چه رسته ها که از آن لاله زار در بندد

25. وگر حکایت روی تو بشنود بلبل

26. چه نعره ها که به باغ و بهار در بندد

27. وگر ببینید قدّ ترا چمن پیرای

28. چو چوبها که بسرو چنار در بندد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟
* ز استخوان چند کسی ناز طباشیر کشد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
* چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است
شعر کامل
سعدی
* منم دیوانه و او سرو قامت
* حدیث راست از دیوانه پرسید
شعر کامل
خواجوی کرمانی