خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 217

1. با بخت در عتابم و با روزگار هم

2. وز یار در حجابم و از غم‌گسار هم

3. بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز

4. بر آسمان وبالم و بر روزگار هم

5. اندر جهان منم که محیط غم مرا

6. پایان پدید نیست چه پایان کنار هم

7. حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز

8. محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم

9. روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز

10. حالم بهم برآمد لابل که کار هم

11. کس را پناه چون کنم و راز چون دهم

12. کز اهل بی‌نصیبم و از راز دار هم

13. بر بوی هم‌دمی که بیابم یگانه رنگ

14. عمرم در آرزو شد و در انتظار هم

15. امروز مردمی و وفا کیمیا شده است

16. ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ‌وار هم

17. بر مردم اعتماد نمانده است در جهان

18. گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم

19. گویند کار طالع خاقانی از فلک

20. امسال بد نبود، چو امسال، پار هم

21. با این همه به دولت احمد در این زمان

22. سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
* بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شعر کامل
حافظ
* تا که مرا شیر غمت صید کرد
* جز که همین شیر شکاریم نیست
شعر کامل
مولوی
* به آن رخسار گندم‌گون جمالت راست بازاری
* که قرص آفتاب آنجا نمی‌ارزد به یک ارزن
شعر کامل
محتشم کاشانی