خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 259

1. یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

2. دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

3. گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی

4. بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم

5. نگذارم که جهانی به جمالش نگرند

6. شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم

7. یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید

8. که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم

9. صورت من همه او شد صفت من همه او

10. لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم

11. نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست

12. چو بگویند مرا باید گفتن که منم

13. نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین

14. من به جان می‌زیم و سایهٔ جان است تنم

15. از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک

16. سال‌ها هست که در آرزوی خویشتنم

17. گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد

18. آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
* از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
شعر کامل
مولوی
* فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
* بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
شعر کامل
سعدی
* لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
* ای معلم شرم از آن رویت نشد رویت سیاه
شعر کامل
وحشی بافقی