خاقانی_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 77 - در ستایش شروان شاه

1. صورت نمی‌بندد مرا کان شوخ پیمان نشکند

2. کام من اندر دل شکست امید در جان نشکند

3. از خام کاری خوی او افغان کنم در کوی او

4. گر شحنهٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند

5. گفتار من باد آیدش، خون ریختن داد آیدش

6. گر رنج من یاد آیدش عهد من آسان نشکند

7. تا هجر او سوزد جگر از صبر چون سازم سپر

8. دانی که دانم این قدر کز موم سندان نشکند

9. زد نوک ناوک بر دلم تا خسته شد یک سر دلم

10. هم راضیم گر در دلم سرهای پیکان نشکند

11. آن را که در کار آورد کارش ز رونق چون برد

12. کان کو به جان گوهر خرد حالی به دندان نشکند

13. زان غمزهٔ کافر نشان ای شاه شروان الامان

14. آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند

15. خاقانی ار خود سنجر است در پیش زلفش چاکر است

16. گر صبر او صد لشکر است الا به مژگان نشکند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر چون نیشکر سنگین دلان پامال سازندت
* تو از هر بند انگشتی سر تنگ شکر وا کن
شعر کامل
صائب تبریزی
* یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
* یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی
شعر کامل
منوچهری
* حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
* تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
شعر کامل
حافظ