خاقانی_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 94 - قصیده

1. ایام خط فتنه به فرق جهان کشید

2. لن‌تفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید

3. دل‌ها به نیل رنگ‌رزان درکشید از آنک

4. غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید

5. بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است

6. ای مه چه گویی این همه محنت توان کشید

7. هربار غم که در بنهٔ غیب سفته بود

8. دست قضا به بنگه آخر زمان کشید

9. آزاده غرق غصه و سفله ز موج غم

10. آزاد رست و رخت امان بر کران کشید

11. دریاست روزگار که هر گوش ماهیی

12. افکند بر کنار و صدف در میان کشید

13. بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود

14. چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید

15. روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی

16. خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید

17. از پای پیل حادثه‌وار است و دست برد

18. هرکس که اسب عافیتی زیر ران کشید

19. خاقانیا نه طفلی ازین خاک توده چند

20. مرد آنکه خط نسخ بر این خاکدان کشید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد
* که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد
شعر کامل
صائب تبریزی
* به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
* که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شعر کامل
حافظ
* صد غنچهٔ دل از نفس ما شکفته شد
* هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم
شعر کامل
رهی معیری