خاقانی_دیوانقطعه ها (فهرست)

شمارهٔ 257

1. منم که یک رگ جانم هزار بازوی خون راند

2. از آنکه دست حوادث زده است بر دل ریشم

3. رگ گشادهٔ جانم به دست مهر که بندد

4. که از خواص به دوران نه دوست ماند و نه خویشم

5. نه هیچ کام برآید ز میر و میرهٔ شهرم

6. نه هیچ کار گشاید ز صدر و صاحب جیشم

7. هزار درد دلم هست و هیچ جنس به نوعی

8. نساخت داروی دردم، نکرد مرهم ریشم

9. ز کس سخن چه نیوشم حدیث خوش چه سرایم

10. تنور گرم نبینم فطیرها چه سریشم

11. ز غصه چون بره نالم که سوی میش گذاری

12. که برنیارد شاخم بره نیارد میشم

13. ز سردی نفس من تموز دی گردد

14. چه حاجت است در این دی به خیش خانه و خیشم

15. ز چار نامه عیان شد که من موحد نامم

16. به چار کیش خبر شد که من مقدس کیشم

17. چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم

18. چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم

19. خدایگانا در باب آن معاش که گفتی

20. صداع ندهم بیشت جگر مخور بیشم

21. مرنج اگرت بگویم بنان و جامه مرنجان

22. بنان و جامه رسان از بنان و خامهٔ خویشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی
* می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
* مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
شعر کامل
سعدی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری