خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 307

1. چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد

2. خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد

3. خیال بادهٔ صافی ز سر برون کردن

4. کجا ز دست من می پرست برخیزد

5. چنین که شمع سر افشاند و از قدم ننشست

6. گمان مبر که کسی را ز دست برخیزد

7. گهی که شست گشاید هزار نعره زند

8. نگار صف شکنم را ز شست برخیزد

9. معینست که آنماه پیکر از سر مهر

10. کنون که عهد مودت شکست برخیزد

11. شبی دراز بسا نالهٔ دل مجروح

12. کزان دو زلف دلاویز پست برخیزد

13. کسی که خاک شود در لحد پس از صد سال

14. ببوی آن سر زلف چو شست برخیزد

15. ز رشک آنک تو با هرکه هست بنشینی

16. روان من ز سر هر چه هست برخیزد

17. چو چشم مست تو خواجو به حشر یاد کند

18. ز خوابگاه عدم نیمه مست برخیزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آزمودم مرگ من در زندگیست
* چون رهم زین زندگی پایندگیست
شعر کامل
مولوی
* رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
* بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
شعر کامل
سعدی
* چه سخن کرد به چشم و چه شکر گفت ز لب؟
* که رواج شکر و قیمت بادام برفت
شعر کامل
اوحدی