خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 420

1. دیشب همه منزل من کوی مغان بود

2. وز نالهٔ من مرغ صراحی بفغان بود

3. همچون قدحم تا سحر از آتش سودا

4. خون جگر از دیدهٔ گرینده روان بود

5. با طلعت آن نادرهٔ دور زمانم

6. مشنو که غم از حادثهٔ دور زمان بود

7. بی شهد شکر ریز وی از فرط حرارت

8. چون شمع شبستان دل من در خفقان بود

9. باز از فلک پیر باومید وصالش

10. پیرانه سرم آرزوی بخت جوان بود

11. از جرعهٔ می بزمگه باده گساران

12. چون چشم من از خون جگر لاله ستان بود

13. ناگاه ز میخانه برون آمد و بنشست

14. آن فتنه که آرام دل و مونس جان بود

15. در داد شرابی ز لب لعل و مرا گفت

16. در مجلس ما بی می نوشین نتوان بود

17. چون دید که از دست شدم گفت که خواجو

18. هشدار که پایت بشد از جای و چنان بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
* گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
شعر کامل
حافظ
* نپندارم ای در خزان کشته جو
* که گندم ستانی به وقت درو
شعر کامل
سعدی
* سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود
* که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ