خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 421

1. بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود

2. بر سر آتش سوزنده بسی نتوان بود

3. من نه آنم که بود با دگری پیوندم

4. زانکه هر لحظه گرفتار کسی نتوان بود

5. با توام گر چه بگیسوی تو دستم نرسد

6. با تو هر چند که بی دسترسی نتوان بود

7. یکدمم مرغ دل از خال تو خالی نبود

8. لیکن از شور شکر با مگسی نتوان بود

9. تا بود یکنفس از همنفسی دور مباش

10. گر چه بی همنفسی خود نفسی نتوان بود

11. در چنین وقت که مرغان همه در پروازند

12. بی پر و بال اسیر قفسی نتوان بود

13. خیز خواجو سر آبی طلب و پای گلی

14. که درین فصل کم از خار و خسی نتوان بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که چون نی‌شکری نازک و شیرین و لطیف
* بند بند تو ز سر تا به قدم شیرین‌ست
شعر کامل
هلالی جغتایی
* زعفران شادی فزاید وین بتر کاندوه من
* دور از آن رخ زین رخ چون زعفران است از غمت
شعر کامل
خاقانی
* گوی زمین ربوده چوگان عدل اوست
* وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم
شعر کامل
حافظ