خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 435

1. هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود

2. وانکش خبر شود ز غمت بیخبر شود

3. چون آبگینه این دل مجروح نازکم

4. هر چند بیشتر شکند تیزتر شود

5. بگشا کمر که جامهٔ جانرا قبا کنم

6. گر زانکه دست من بمیانت کمر شود

7. منعم مکن ز گریه که در آتش فراق

8. از سیم اشک کار رخم همچو زر شود

9. از دست دیده نامه نیارم نوشت از آنک

10. هر لحظه خون روان کند و نامه تر شود

11. کی برکنم دل از رخ جانان که مهر او

12. با شیر در دل آمد و با جان بدر شود

13. بی سر به سر شود من دلخسته را ولیک

14. بی او گمان مبر که زمانی بسرشود

15. ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت

16. این شام صبح گردد و این شب سحر شود

17. خواجو ز عشق روی مگردان که در هوا

18. سایر ببال همت و طائر بپر شود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
* که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
شعر کامل
حافظ
* فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
* که حیف باشد از او غیر او تمنایی
شعر کامل
حافظ
* گفت پیغامبر خداش ایمان نداد
* هر که را صبری نباشد در نهاد
شعر کامل
مولوی