خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 758

1. گهیکه جان رود از چشم ناتوان بیرون

2. گمان مبر که رود مهر او ز جان بیرون

3. ندانم آن بت کافر نژاد یغمائی

4. کی آمدست ز اردوی ایلخان بیرون

5. درآن میان دل شوریده حال من گمشد

6. که آردم دل شوریده زان میان بیرون

7. نشان دل بمیان شما از آن آرم

8. که از میان شما نیست این نشان بیرون

9. سپر چه سود که در رو کشم ز تقوی و زهد

10. کنون که تیر قضا آمد از کمان بیرون

11. ز بسکه آتش دل خونش از جگر پالود

12. زبان شمع فتادست از دهان بیرون

13. حدیث زلف تو تا خامه بر زبان آورد

14. فکنده است چو مار از دهن زبان بیرون

15. چگونه قصه شوق تو در میان آرم

16. که هست آیت مشتاقی از بیان بیرون

17. چو در وفای تو خواجو برون رود ز جهان

18. برد هوای رخت با خود از جهان بیرون


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
* آری شود ولیک به خون جگر شود
شعر کامل
حافظ
* چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر
* که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد
شعر کامل
حافظ
* صد حرف غم نوشتم در دل چو نامه و انرا
* خواهم فگند سویش همراهِ تیر آهی
شعر کامل
جامی