خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 835

1. در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی

2. بنشین که آشوب از جهان برخاست چون برخاستی

3. چون عدل سلطان جهان کیخسرو خسرو نشان

4. عالم بروی دلستان چون گلستان آراستی

5. ای ساعد سیمین تو خون دل ما ریخته

6. گر دعوی قتلم کنی داری گوا در آستی

7. بر چینیان آشفته هندوی تو از شوریدگی

8. در جادوان پیوسته ابروی تو از ناراستی

9. روی چو مه آراستی زلف سیه پیراستی

10. وین شخص زار زرد را از مهر چون برکاستی

11. در تاب می‌شد جان مه چون چهره می‌افروختی

12. تاریک می‌شد چشم شب چون طره می پیراستی

13. خواجو گر از مهر رخت آتش پرستی پیشه کرد

14. چون پرده بگشودی ز رخ عذر گناهش خواستی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ازان حسن تمام اجزا کسی چون چشم بردارد؟
* که دریک کاسه دارد نقل و می چشم چو بادامش
شعر کامل
صائب تبریزی
* آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
* آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
شعر کامل
حافظ
* روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
* در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست
شعر کامل
حافظ