خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 850

1. آب رخ ما بری و باد شماری

2. خون دل ما خوری و باک نداری

3. دست نگارین بروی ما چه فشانی

4. ساعد سیمین بخون ما چه نگاری

5. دل بسر زلف دلکش تو سپردیم

6. گر چه تو با هیچ خسته دل نسپاری

7. اینهمه دلها بری ز دست ولیکن

8. خاطر دلداده‌ئی بدست نیاری

9. چند کنی خواریم چو جان عزیزی

10. شرط عزیزان نباشد اینهمه خواری

11. گر چه اسیر تو در شمار نیاید

12. هیچکسی را بهیچ کس نشماری

13. بر سر ره کشتگان تیغ جفا را

14. بگذری و در میان خون بگذاری

15. این نه طریق محبتست و مودت

16. وین نبود شرط دوستدای و یاری

17. دمبدم از فرقت تو دیدهٔ خواجو

18. سیل براند بسان ابر بهاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست
* من مشت خون خویش نمودم حلال تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
* لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست
شعر کامل
سعدی
* قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
* در نظر قدر با کمال محمد
شعر کامل
سعدی