خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 879

1. کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی

2. زانکه در شهر شدم شهره بدرد آشامی

3. آنچنان خوار و حقیرم که مرا دشمن و دوست

4. چون سگ از پیش برانند بدشمن کامی

5. ما چنین سوختهٔ باده و افسرده دلان

6. احتراز از می جوشیده کنند از خامی

7. تا دلم در گره زلف دلارام افتاد

8. بر سر آتش و آبست ز بی‌آرامی

9. عقل را بار نباشد به سراپردهٔ عشق

10. زانکه ره در حرم خاص نیابد عامی

11. شیرگیران باردات همه در دام آیند

12. تا کند آهوی شیرافکن او بادامی

13. راستان سرو شمارندت اگر در باغی

14. صادقان صبح شمارندت اگر بر بامی

15. راستی را چو تو بر طرف چمن بگذشتی

16. سرو بر جای فرو ماند ز بی‌اندامی

17. چند گوئی سخن از خال سیاهش خواجو

18. طمع از دانه ببر زانکه کنون در دامی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
* مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* طبیبا هر که را بیماری هجران فگند از پا
* اجل پیش از تو بر بالین آن بیمار پیدا شد
شعر کامل
هلالی جغتایی
* بسر سر بالین من هر شب خیال زلف او
* دسته دسته سنبل خواب پریشان آورد
شعر کامل
صائب تبریزی