خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 88

1. شامش از صبح فروزنده درآویخته است

2. شبش از چشمهٔ خورشید برانگیخته است

3. گوئیا آنک گلستان رخش می‌آراست

4. سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است

5. یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر

6. گرد آئینه چینش بخطا بیخته است

7. تا چه دیدست که آن سنبل گل‌فرسا را

8. دستها بسته و از سرو درآویخته است

9. نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست

10. آنک پیوند من سوخته بگسیخته است

11. تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت

12. شادی از جان من غمزده بگریخته است

13. جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست

14. زانک با خاک سر کوت برآمیخته است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق
* کوته کنیم که قصه ما کار دفترست
شعر کامل
سعدی
* نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
* که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
شعر کامل
سعدی
* جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
* و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
شعر کامل
حافظ