خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 886

1. ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی

2. به تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانی

3. چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نماید

4. رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی

5. تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی

6. تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی

7. ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده

8. ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی

9. همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی

10. همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی

11. چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف

12. چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی

13. به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن

14. که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی

15. به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم

16. به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی

17. دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن

18. نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به مشکین کمند اندرآویخت چنگ
* به فندق‌گلان را بخون داد رنگ
شعر کامل
فردوسی
* ساقیا آمدن عید مبارک بادت
* وان مواعید که کردی مرواد از یادت
شعر کامل
حافظ
* در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا کنون
* بیدار کن به زنگله‌ام کانم آرزوست
شعر کامل
مولوی