مسعود سعد سلمان_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 68 - در اثبات صانع و بینش خویش

1. جهان را عقل راه کاروان دید

2. بضاعتهاش خوان استخوان دید

3. همه ترکیب عمرش در فنا یافت

4. همه بنیاد سودش بر زیان دید

5. خرد خیره شد آنجا کز جهالت

6. گروهی را ز صانع بر گمان دید

7. چرا شد منکر صانع نگویی

8. کسی کو کالبد را عقل و جان دید

9. چنان چون بینی اندر آئینه روی

10. بد و نیک جهان چشمم چنان دید

11. بسی چشم سرم دید آشکارا

12. دو چندان چشم سر اندر نهان دید

13. ز تاریکی و محنت آن ندیدم

14. که بتوانند مردان جهان دید

15. اگر به بینم از هر کس عجب نیست

16. به تاریکی فراوان به توان دید

17. ز سر من از آن دشمن خبر یافت

18. که بر رویم ز خون دل نشان دید

19. گل زردم به رخ بر غم از آن کاشت

20. که از چشمم دو جوی آب روان دید

21. سبک در بوته زد مسکین تنم دست

22. که بر گردن گنه بار گران دید

23. ز ناشایست کردن شرمش آمد

24. که بر دو کتف خود بار گران دید

25. فراوان بی خرد کاندر جهان او

26. غم و شادی ز لعل این و آن دید

27. خرد آن داشت کو نیک و بد خویش

28. ز ایزد دید نه از آسمان دید

29. گل بی خار اندر گلشن دهر

30. به چشم تیز بین کی می توان دید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* او را برنگ و بوی نگویم نظیر نیست
* گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست
شعر کامل
رهی معیری
* عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
* عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
شعر کامل
فروغی بسطامی
* دور گردان را به احسان یاد کردن همت است
* ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند
شعر کامل
صائب تبریزی