مسعود سعد سلمان_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 69 - شکایت از روزگار

1. روزگاریست سخت بی فریاد

2. کس گرفتار روزگار مباد

3. شیر بینم شده متابع رنگ

4. باز بینم شده مسخر خاد

5. نه به جز سوسن ایچ آزادست

6. نه به جز ابر هست یک تن راد

7. نه بگفتم نکو معاذالله

8. این سخن را قوی نیامد لاد

9. مهترانند مفضل و هر یک

10. اندر افضال جاودانه زیاد

11. نیست گیتی به جز شگفتی و نیز

12. کار من بین که چون شگفت افتاد

13. صد در افزون زدم به دست هنر

14. که به من بر فلک یکی نگشاد

15. در زمان گردد آتش و انگشت

16. گر بگیرم به کف گل و شمشاد

17. بار اندوه پشت من بشکست

18. بشکند چون دو تا کنی پولاد

19. نشنود دل اگر بوم خاموش

20. نکند سود اگر کنم فریاد

21. گر چه اسلاف من بزرگانند

22. هر یک اندر هنر همه استاد

23. نسبت از خویشتن کنم چو گهر

24. نه چو خاکسترم کز آتش زاد

25. چون بد و نیک روزگار همی

26. بگذرد این چو خاک و آن چون باد

27. نز بد او به دل شوم غمگین

28. نه ز نیکش به طبع باشم شاد

29. این جهان پایدار نیست بدان

30. که بر آبش نهاده شد بنیاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قرب نیکان را نمی باشد سرایت در بدان
* کز شکر شیرین نگردد چون بود بادام تلخ
شعر کامل
صائب تبریزی
* همچون شقایقم دل خونین سیاه شد
* کان سرو نوبر آمده از بوستان برفت
شعر کامل
سعدی
* عاشقی پیداست از زاری دل
* نیست بیماری چو بیماری دل
شعر کامل
مولوی