محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 107

1. شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست

2. گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست

3. هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر

4. گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست

5. به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا

6. از تجلی جمالت دگری پیدا نیست

7. نور حق ز آینهٔ روی تو دایم پیداست

8. این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست

9. پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز

10. طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست

11. بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق

12. که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست

13. شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد

14. مرده و بر سر او نوحه‌گری پیدا نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگرچه عارض جانان سرشک و روی من دارد
* یکی چون شاخ آذرگون یکی چون برگ نیلوفر
شعر کامل
امیر معزی
* نگارندهٔ چرخ گردنده اوست
* فرایندهٔ فره بنده اوست
شعر کامل
فردوسی
* اگر توشه‌مان نیکنامی بود
* روانها بران سر گرامی بود
شعر کامل
فردوسی