محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 123

1. خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت

2. کاینقدر حسن بیک آدمی ارزانی داشت

3. حسن آخر به رخ شاهد یکتای ازل

4. عجب آیینه‌ای از صورت انسانی داشت

5. دهر کز آمدنت داشت به این شکل خبر

6. خنده‌ها بر قلم خوش رقم مانی داشت

7. وهم کافر شده حیران تو گفت آن را نیز

8. که نه هرگز نگران گشت و نه حیرانی داشت

9. ماه را پاس تو در مشعله گردانی بست

10. مهر را بزم تو در مجمره سوزانی داشت

11. زود بر رخصت خود کلک پشیمانی راند

12. شاه غیرت که دل از وی خط ترخانی داشت

13. خونم افسوس که در عهد پشیمانی ریخت

14. که نه افسوس ز قتلم نه پشیمانی داشت

15. محتشم از همهٔ خوبان سر زلف تو گرفت

16. در جنون بس که سر سلسلهٔ جنبانی داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تلخکامی نبود در شکرستان وصال
* نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجا
شعر کامل
صائب تبریزی
* بر من ای صیاد چون امروز اگر خواهد گذشت
* جز پری از من نخواهی دید فردا در قفس
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* از سیاهی نامه اعمال خود را پاک کرد
* هر که زین ماتم سرا با موی چون کافور رفت
شعر کامل
صائب تبریزی